۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۹ ثبت شده است

تلگراف

نیم ساعت است به مانیتور خیره شدم به گوشی بیشتر عادت دارم کیبورد و تق تق دکمه ها برایم غریبه است. مغزم مثل همیشه خالی است یک سری چیزها ته مغزم وول میخورند دست و دلم به یادگرفتن نمیرود عوضش عاشق پیاده روی شده ام عین زن هایی که شوهرشان رفته است ماموریت دل دل میکنم که زودتر برگرد نمیدانم چرا هیچ وقت قرار نیست با این مسئله کنار بیایم وضعیت اعتماد به نفسم هنوز ناجور است لیست کتاب ها و فیلم وسریال هایی که خوانده ام را باید به وبلاگم اضافه کنم درموردشان هم باید بنویسم وگرنه مغزم را میخورند و دنبال کلمه های خلاقانه و باکلاسی هستم که برای اسم ضفحه های فییلک و کتاب وبلاگم بگذارم و شمارا اغوا کنم که چقدر متجدد با سواد و خلاقم به بیوتک هم فکر میکنم شگفت انگیز به نظر میرسد از مسیر اشتباهیی که این سالها دنبالش کرده بودم خنده ام میگیرد راستش همه چیز خنده دار است هوو ای میت یورمادر را شروع کرده ام ساختاری نسبتا شبیه فرندز دارد مامان دارد رایزنی میکند که رانندگی بروم هنوز احساس معلق بودن میکنم.بابا جدیدا بیشتر از همیشه تارک دنیا شده است بوی پاییزمی آید هوا خیلی  ملس است دلم میخواهد همه اش بیرون از خانه باشم کنار آدم هایی که آرامش میدهند کسی را پیدا نمیکنم خودم را هم پیدا نمیکنم.کتاب ها منتظرم هستند وقت آن است که به سرزمین پدری برگردم شعله هایی از امید روحم را زنده نگه میدارد اما یک چیز قطعی وجود دارد وقتی پاسخنامه کنکورتان را میدهید هیچ شباهتی به آدمی که صبح دنبال صندلی اش میگشت نخواهی داشت.

  • اگنس ••
  • يكشنبه ۲۳ شهریور ۹۹

با تو بدرود ای مسافر هجرت تو بی خطر باد

به اخرین پستی که قبل از کنکور گذاشتم نگاه کردم اردیبهشت بود دارم فکر میکنم از اونموقع چقدر اتفاق افتاده . ح رو از دست دادم  دوباره بدستش اوردم کنکورم تموم شد پیش تراپیست رفتم  از شر استرس خلاص شدم بزرگ شدم لجباز تر شدم  خوشحال تر شدم عاقل تر شدم.

18 سالگی عجیبه از لحاظ کیفیت زندگی به اندازه کل این چندسال تجربه کردم  تیکه هایی از خودم که لای چرخ دنده های زندگی جا مونذه بودن رو دارم پیدا میکنم و به خودم قول میدم  ایندفعه با خودم مهربونتر باشم.

نمیدونم قبلا اشاره کرده بودم یا نه اما ح دانشجو معلم بود و امسال لیسانسشو گرفت و شنبه که دیروز باشه اولین روز ندریسش بود فکر کنم من هم به اندازه اون ذوق زده بودم صاد میگفت که ح براش تعریف کرده بچه های یازدهم برق زنگ اخر رفتن دفتر و گفتن که نمیشه به جای فلانی این معلم جدیده بیاد :)))

باورم نمیشه که تو این شیش سال اینقدر بزرگ شده باشیم.

از برنامه های بعد کنکورم تنها چیزی که به سرمنزل مقصود رسیده برنامه نویسی یادگرفتنه اون هم با سرعتی کمتر از سرعت سوق :))ولی درمورد زبان خوندن و ورزش کردن و مهمونی رفتن ماجرا به قوت خودش باقیه

یکی از چیزهای دیگه ای که دارم روش کار میکنم اینه که بتونم حروف بزنم و از کلمات درست برای بیان خواسته هام استفاده کنم و همه چیز رو تو خودم نریزم  و فعلا داره موفقیت آمیز جلو میره 

از روز کنکورم باید بنویسم حتما و حال و هوای کنکوور هم.

 

 

  • اگنس ••
  • يكشنبه ۱۶ شهریور ۹۹