به اخرین پستی که قبل از کنکور گذاشتم نگاه کردم اردیبهشت بود دارم فکر میکنم از اونموقع چقدر اتفاق افتاده . ح رو از دست دادم  دوباره بدستش اوردم کنکورم تموم شد پیش تراپیست رفتم  از شر استرس خلاص شدم بزرگ شدم لجباز تر شدم  خوشحال تر شدم عاقل تر شدم.

18 سالگی عجیبه از لحاظ کیفیت زندگی به اندازه کل این چندسال تجربه کردم  تیکه هایی از خودم که لای چرخ دنده های زندگی جا مونذه بودن رو دارم پیدا میکنم و به خودم قول میدم  ایندفعه با خودم مهربونتر باشم.

نمیدونم قبلا اشاره کرده بودم یا نه اما ح دانشجو معلم بود و امسال لیسانسشو گرفت و شنبه که دیروز باشه اولین روز ندریسش بود فکر کنم من هم به اندازه اون ذوق زده بودم صاد میگفت که ح براش تعریف کرده بچه های یازدهم برق زنگ اخر رفتن دفتر و گفتن که نمیشه به جای فلانی این معلم جدیده بیاد :)))

باورم نمیشه که تو این شیش سال اینقدر بزرگ شده باشیم.

از برنامه های بعد کنکورم تنها چیزی که به سرمنزل مقصود رسیده برنامه نویسی یادگرفتنه اون هم با سرعتی کمتر از سرعت سوق :))ولی درمورد زبان خوندن و ورزش کردن و مهمونی رفتن ماجرا به قوت خودش باقیه

یکی از چیزهای دیگه ای که دارم روش کار میکنم اینه که بتونم حروف بزنم و از کلمات درست برای بیان خواسته هام استفاده کنم و همه چیز رو تو خودم نریزم  و فعلا داره موفقیت آمیز جلو میره 

از روز کنکورم باید بنویسم حتما و حال و هوای کنکوور هم.