کنکور نود و نه با مکانیک بهشتی بسته شد. روزهای اول عمیقا خوشحال بودم تصور کنکوری بودن دوباره یا درس خوندن تو جایی غیر از تهران روانیم میکرد و مجبور بودم به شیوه های مختلف خودم رو قانع کنم که ببین عسلم مشهدم شهر خداست و دانشگاه زیباییه و این حرف ها

روز به روز ولی بیشتر دارم زهرمار خودم میکنم.  هی برای خودم توضیح میدم که ببین عسلم تو داری تو یکی از رشته های موردعلاقت تو یکی از بهترین دانشگاه های ایران درس میخونی و همین کافیه و بقیه ش تماما به تلاش وپشتکار و انگیزه خودت بستگی داره. ولی کمال گرای درونم اون موجودی که بدون هیچ منطقی شکست رو نمیپذیره و بهترین هارو میخواد ابزار شکنجه ش رو گرفته روی من و با همه وجودش سعی داره اثبات کنه که نه تو خوب نیستی بهشتی خوب نیست و بلا بلا بلاااا...